کد مطلب:53811 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:224

اما در صفین











موضوع بر سر تعیین سرنوشت خلافت اسلامی بود، معاویه برای به دست گرفتن زمامداری كشور پهناور اسلام با نقشه ی جنگی كه از پیش تهیه و مطالعه كرده بود به صفین

[صفحه 247]

وارد شد.

ارتش معاویه از مزدوران و حقوق بگیران و افرادی به نام تازه مسلمان كه از فنون جنگی اطلاع كامل داشتند تشكیل شده بود. قوای جنگی معاویه از نظم سربازی و وحدت فرماندهی برخوردار بودند و هر كسی كه با برنامه ی جنگی معاویه مخالفت می كرد بدون محاكمه از پای درمی آمد.

قدرت جنگی علی در میان دانشمندان و فقها و حكما و حافظین قرآن و مناجات كنندگان در دل شب تقسیم شده بود. اینان بر اساس نیروی ایمان خود و برای تقرب به خدا می جنگیدند و معتقد بودند اگر بكشند یا كشته شوند به بهشت می روند.

سربازان علی، با اعتقاد به این كه برای اسلام جهاد پیش آمده است، بنا به وظیفه ی شرعی خود، و به فرمان امام خود، در جهاد شركت كردند.

بنا به گزارش تاریخ در قوای امیرالمومنین «ع» 17 نفر از مهاجران و 70 نفر از انصار بودند كه در یك موقعیت تاریخی با پیامبر «ص» بیعت كرده بودند. مورخان اصحاب پیامبر را كه همراه امام بودند به 1800 نفر برآورد كردند.

شماره سربازان طرفین جنگ به طور دقیق معلوم نیست و در تاریخ به اختلاف فراوان ثبت شده است.

مدت جنگ صفین به طور صحیح معلوم نشده است. مسعودی مدت اقامت لشكریان را در صفین یك سال، در جای دیگر مدت نبرد را 120 روز نوشته و اضافه كرده است كه در این جنگ 45 هزار نفر از قوای معاویه و بیست و پنج هزار نفر از لشكریان علی كشته شدند كه از میان آنها 25 نفر از صحابه ی رسول خدا بودند، تعداد جنگهایی كه طرفین بدان دست زدند 70 جنگ بود. قوای معاویه زودتر به صفین وارد شدند و آب فرات را تصرف كردند و آن را به روی لشكریان علی بستند.

امام كه در تاریكی شب از اردوی خود بازرسی می كرد در دل شب آواز مردی را شنید كه با خدا به راز و نیاز پرداخته و می گوید، پروردگارا

«این قوم آب فرات را به روی ما بستند در صورتی كه علی با ماست، هدایت با ماست، نماز با ماست، روزه با ماست و مناجات گران نیمه شب با ما هستند».

علی «ع» موضع آب را به دست می گیرد و قوای معاویه را دور می كند اما آب را به روی قوای دشمن نمی بندد، جوانمردی را به كار می برد و از شكست قطعی دشمن با

[صفحه 248]

اسلحه ی تشنگی خودداری می نماید.

امام، مردم شام را به كتاب خدا دعوت كرد ولی جواب دادند كه میان ما و شما شمشیر است تا آن كه زبون تر است نابود گردد.

شعار سربازان علی این بود كه روزی درباره ی تنزیل قرآن با آنها جنگیدیم و امروز درباره تاویل قرآن بر شما می تازیم و ضربت می زنیم تا سرها از محل های خود فروریزد و دوست را از دوست خود غافل كند تا حق به راه خویش بازگردد»[1] .

امیرالمومنین به كرات از معاویه دعوت كرد كه خود به جنگ بیاید و كار را به خدا واگذارند تا بر یكی از ما دو نفر استوار گردد. معاویه قبول نكرد و به میدان نیامد.

جنگ سرنوشت ساز در صفین به مدت ده روز بود كه دو روز آخر آن بدون هیچ گونه وقفه ای ادامه داشت.

سربازان از بامدادان روز پنجشنبه بی انقطاع شمشیر زدند و فرصت غذا خوردن و آشامیدن را نداشتند و تا بامدادان روز جمعه مشغول نبرد در میدان كارزار بودند و از خستگی صدای زوزه از دهانشان خارج می شد كه به همین جهت شب جمعه را (لیله الهریر) خواندند.

روز جمعه، روز دهم جنگ، روزی سرنوشت ساز بود قوای علی به محاصره كردن قوای دشمن پرداخت و پیروزی نزدیك شده بود كه شامیان قرآنها را سر نیزه كردند و فریاد برآوردند كه ما به آنچه كتاب خدا حكومت كند پذیرا هستیم، عده كثیری از لشكریان علی گفتند كه ما با كتاب خدا به جنگ نمی پردازیم و آن را به حكومت قبول داریم. در میان سربازان امام، اشعث بن قیس كندی بیش از دیگران پافشاری می كرد، اشعث در زمان خلیفه سوم والی آذربایجان بود و امیرالمومنین او را عزل كرد.

اشعث نخستین كسی بود كه شمشیر خود را غلاف كرد و فریاد برآورد كه جنگ با مردمی كه پیرو قرآن و خواهان حكومت قرآن هستند جنگ با خدا و رسول خدا می باشد و بعد از اشعث چند نفر از فرماندهان نیروی علی به سخن درآمدند و گفتند كه ما میل نداریم به روی قرآن شمشیر بكشیم. اشعث كه به تحریك سپاهیان پرداخته، و آنان را به نافرمانی خوانده بود، فریاد می كرد كه:

«تا كی می خواهید زمین را از خون مسلمانان رنگین كنید و زنان را بی شوهر و

[صفحه 249]

فرزندان را یتیم نمایید، اگر از روی مسلمانان شرم ندارید از خداوند شرم كنید كه حاضر و ناظر بر كارهای ما و شماست»

امام وی را مجازات ننمود بلكه به او دیگران آزادی عمل داد تا اندیشه های خود را بر زبان آرند و آنچه به خاطر می آورند با امیرالمومنین در میان گذارند.

سربازان سخت خسته و گرسنه بودند و به استراحت و خواب نیاز فراوان داشتند. از این رو روحیه ی آنان برای متاركه جنگ بسیار آماده بود و بدون توجه به سرانجام كار، سخنان اشعث را بهانه نمودند و شمشیرها را غلاف كردند.

در تحلیل موضوعات سیاسی و نظامی مربوط به جنگ صفین به نكات تاریك برخورد می كنیم. علت آن است كه در مورد جنگ بین علی و معاویه مطالب و روایات بسیار نوشته و گفته شده است ولی در خصوص نقشه جنگی و كیفیت قوای طرفین از لحاظ ارزش نظامی مدارك صحیح و قابل اعتمادی به دست نمی آوریم.

نكته مهم آن است كه در جبهه ی جنگ نیروهای طرفین درگیر، در حالی كه برای نبرد آماده بودند حالت نه جنگ و نه صلح را حفظ كردند، این كار وظیفه نگهداری نیرو را از شبیخون زدن و تعرض یك طرف بر طرف دیگر مشكل می كند.

اگر مدت توقف جنگ در صفین را یك سال بدانیم باید قبول كنیم كه طول مدت توقف با وسائل ابتدایی جنگی، كارآیی قوای نظامی را كاهش می دهد، وضع قوا در خط اول جبهه و چگونگی ضوابط و مقررات سربازی در زمانی كه جنگ متوقف است روشن نیست، ولی به هر صورت این نتیجه را در بر دارد كه عشق و علاقه سرباز را برای جانبازی كم می كند و از قدرت دفاعی یا تهاجمی او می كاهد.

بدین جهت، همین كه مدتی گذشت و حالت نه جنگ و نه صلح بین علی و معاویه برقرار شد و كاری صورت نگرفت، قوای امیرالمومنین از این حالت خسته شدند و نزد امام آمدند و اعتراض كردند كه:

ما بچه ها و زنهای خود را در كوفه گذاشتیم و به اطراف شام روان شدیم كه وظیفه ی دینی خود را انجام دهیم. مردم می گویند كه امیرالمومنین به جنگ نمی پردازد چون می خواهد كارها را از راه مذاكره حل و فصل كند، اگر چنین باشد به نیروی جنگی نیاز نیست به ما اجازه داده شود كه نزد زنها و بچه های خود برگردیم و اگر امام جنگ با معاویه و اهالی شام را با موازین شرعی مطابق نمی داند تكلیف را از مسلمانان همگام با امام

[صفحه 250]

بردارد.

امام پاسخ داد: موضوع جنگ با معاویه و بررسی مسائل جانبی آن از مدتها قبل به طور دقیق بررسی شد و شك ندارم كه معاویه از دستور خدا و فرستاده اش نافرمانی كرده است، و جنگ با او برای بازگشت به اسلام از ضروریات است.

من فرصت دادم تا شاید بتوانم با مذاكرات سعادت را به آنها بازگردانم تا هدایت شوند، چون وظیفه ام در هدایت و راهنمایی مردم است و این وظیفه ی اصلی است كه برای آن قیام كردم و مسئولیت را پذیرفتم. آری، من حاضر نیستم كاری كه با مذاكرات انجام خواهد شد خونها ریخته شود، چون ما به حق هستیم و به عدالت گام می گذاریم.

از 25 شوال 36 هجری تا اول صفر 37 هجری بر حسب توافق بین امام علی علیه السلام و معاویه 175 هزار نفر قوای جنگی طرفین بدون جنگ و صلح در صفین متوقف بود[2] در این مدت معاویه به هر وسیله ی نامشروع و دسیسه چینی دست می زند تا به آنچه در اندیشه ی دارد دست یابد. او با به تاخیر انداختن جنگ، فرصت مفیدی به دست می آورد تا قوای جنگی خود را بهتر و بیشتر تجهیز نماید و هم قوای علی را خسته كند و به تحلیل ببرد یا به وسایلی دیگری كه خرید دلها و وجدانها در راس آن قرار دارد، نیروی نظامی و جنگی امام را از داخل متلاشی كند.

اگر امام پس از گرفتن ساحل فرات كه قوای معاویه در تشویش و اضطراب بود با شمشیر قوای نیمه شكست خورده معاویه را از پای درمی آورد شاید نتیجه جنگ چیز دیگری می شد و امام چنین نكرد و ادامه جنگ را وقتی جایز می دانست كه با معاویه مذاكره نماید و حرف آخرش را بزند و دلیل بیاورد و اتمام حجت كند و او را به سوی خود جلب نماید، وادار به بیعت فرماید. به عكس، معاویه همه چیزش به دنیا بستگی داشت و آنچه به نام آخرت از او سر می زد سراسر ریا بود نه ایمان و اعتقاد.

اگر در پرتو پیروزی، قوای علی به جنگ ادامه می داد دیگر فرصت طلبانی همچون عبیدالله بن عمر كه خون هرمزان را بر ذمه داشت نمی توانستند به سرودن اشعار سیاسی پردازند و دست به فریبكاری بزنند.

در بررسی جنگ صفین، همه جا از زیركی و هوشیاری معاویه و عمروعاص سخن به میان آمده است. به نظر می رسد آنچه در تاریخ ثبت شده نقل از نوشته های عهد اموی

[صفحه 251]

و عباسی می باشد كه سخن پردازان دربار معاویه و عمروعاص به منظور این كه شخصیت كاذبی برای آنان در حوزه ی فرمانروایی شان درست كنند و در مقابل شخصیت و فضیلت و علم و دانش علی بتوانند زبونی آن دو را برطرف نمایند به جعل روایات پرداختند و به وسیله ی عوامل اطلاعاتی معاویه و عمروعاص- آنها را بین مردم منتشر كردند تا لعن علی را ضرورت دینی قلمداد كنند و برتری معاویه و حتی عمروعاص را بر امیرالمومنین در دلها وسوسه نمایند.

معاویه برای سنگین كردن موقعیت خود در پایگاه خونخواهی عثمان از عبدالله بن عمر و محمد بن مسلمه و سعد بن ابی وقاص می خواهد برای خلافت یا تشكیل شورای خلافت برخیزند و خلیفه تعیین كنند. ملاحظه پاسخ این افراد چنان است كه مقاصد معاویه به وضوح روشن است و هر فرد عادی و متوسطی می تواند مطامع او را معلوم كند.

پسر عمر برایش نوشت:

«... هیچ یك از ما از لحاظ ایمان، هجرت، مقام و منزلت در نظر رسول خدا و جنگ و مبارزه با مشركان همانند علی نیستیم... لذا از ما صرفنظر كن[3] .

محمد بن مسلمه برای معاویه پاسخ فرستاد:

«به جانم قسم چیزی جز در دنیا نخواسته ای، و فقط در این كار از هوی و هوست پیروی می كنی. تو عثمان مرده را یاری می كنی ولی وقتی زنده بود به یاریش نشتافتی»

سعد برایش نوشت:

«... عمر فقط كسانی از قریش را در شورا وارد كرد كه شایستگی خلافت را داشتند هیچ یك از ما برای احراز آن شایسته تر از دیگری نبود. اما علی چیزی كه ما داریم او هم دارد و چیز دیگری در او هست كه در ما نیست. طلحه و زبیر هم اگر در خانه خود می نشستند برایشان بهتر بود. و خدا امیرالمومنین را به خاطر آن كاری كه كرد ببخشاید»[4] .

معاویه به سوی اهالی مدینه دست یاری دراز می كند ولی پاسخی كه دریافت می نماید، سالها او را رنج می دهد و سعی می كند تا با تیزی دم شمشیر آن را از میان بردارد ولی نتوانست.

مسعود بن مخرمه از قول اهالی مدینه می نویسد:

«... مواضع و موارد یاری را به اشتباه گرفته ای و می خواهی از راهی دور آن را به چنگ

[صفحه 252]

آری... ای معاویه تو را چه به امر خلافت، تو از طلقا هستی و پدرت از احزاب است. دست از ما بدار، زیرا از سوی ما دوست و یاوری نخواهی یافت...»[5] .

معاویه با اطلاع از چگونگی اعتقاد در میان لشكریان علی سعی می كند به ظاهر به دینداری پردازد تا در میان یاران راستین امام كه زاهدانه زندگی می كردند و در راه خدا شمشیر می زدند شبهه ایجاد كند و در نظم و اراده قوای امیرالمومنین اخلال نماید و نیروی خود را در مقابل آنها پایدار بدارد.

از طرفی سعی می كرد كه روابط دوستانه ای بین خود و طرفداران علی به وجود آورد و در پنهانی با سرداران امام سازش نماید كه سازش بین اشعث بن قیس و عمروعاص در خاتمه جنگ از آن جمله بوده است.

امام كه وظیفه اش هدایت كردن است سعی داشت به هر ترتیب شده بدون جنگ طعم شیرین اسلام علی را به مردم شام كه بیش از بیست سال در پرتو اسلام معاویه زندگی كرده اند بچشاند و حقیقت اسلام محمد «ص» و كتاب و سنت وی را برای شامیان آشكار كند. از اینرو، امام می خواست تا جایی كه ممكن است از طریق مذاكرات اختلافات را حل نماید و از جنگ كردن دوری كند. ولی معاویه به دنبال جنگ بود و می خواست از راه جنگ به خواسته خود برسد. امام علی «ع» به دنبال عدالت و هر كجا عدالت می رفت او هم روانه می شد او عدالت را به دنبال خود نمی كشید تا به وسیله ی آن كشورگشایی نماید و حكومت خود را محكم كند و گسترش دهد. بلكه آن طرف كه علی رفت، و روی آورد، عدالت بود و غیر از آن كاری مقدور نبود یا نمی بایست انجام شود. ولی دیگران دنیا را برگزیدند و از عدالت دوری كردند، چون تاب عدالت، آن هم عدالت علی را نداشتند.

جنگ صفین متوقف می شود، از بطن آن مساله حكم و حكمیت و نهضت فكری خوارج بیرون می آید.

ابوموسی اشعری در دومه الجندل با همتای خود عمروعاص ملاقات می كند و نظرش را مبتنی بر توافق با عمروعاص در بركناری علی و معاویه بود اعلام می نماید، ولی فرزند عاص گفت كه «این شخص رفیق خود را خلع كرد من نیز خلع می كنم و رفیق خودم معاویه را نصب می كنم»[6] .

عمروعاص با معاویه بیعت كرد و به دنبال او شامیان بیعت نمودند، و معاویه عنوان

[صفحه 253]

خلافت را بر خود ارزانی داشت. مقدس نماها كه چندی پیش صفوف منسجم قوای علی را به صورت رمه پراكنده ای درآورده بودند و از دستور امام سرپیچی كردند و گفتند كه با دارندگان و حاملین كتاب خدا جنگ نمی كنیم، امروز نغمه دیگری سردادند و گفتند لا حكم الا لله، و كس نزد علی فرستادند و پیشنهاد كردند «كه اگر از قبول حكمیت توبه كنی و اقرار نمایی كه كافر شده بودی با تو بیعت می كنیم و گرنه ما را رها كن تا پیشوایی برای خود انتخاب كنیم كه از تو بیزاریم»[7] .

در میدان نبرد نهروان زمین از خون چهار هزار تن از اینان رنگین شد. اما كار خاتمه نیافت و حركت فكری این دسته از مردم به صورت مخفی ادامه داشت.

محمد بن ابابكر و مالك اشتر فرمانداران مصر با دست عوامل معاویه از بین رفتند، عبیدالله بن عباس والی امیرالمومنین از یمن مراجعت كرد.

مصر و یمن را لشكریان معاویه گرفتند و عمروعاص بنا به پیمانی كه با معاویه داشت والی مصر گردید.

آخرین پیامد جنگ صفین، شهادت امیرالمومنین علی علیه السلام است كه یكی از مهمترین پیامدهای جنگ مزبور بود، و مردی كه برای خدا و كتاب خدا تلاش می كرد و گوهر درخشان بینش و دانش و فضیلت بود به سرای همیشگی رفت.

[صفحه 255]


صفحه 247، 248، 249، 250، 251، 252، 253، 255.








    1. مروج الذهب ص 1:709 و 1:738.
    2. تاریخ سیاسی اسلام تالیف دكتر حسن ابراهیم حسن جلد اول صفحه 314.
    3. امام علی بن ابیطالب 123 و 122 ج 4.
    4. امام علی بن ابیطالب 123 و 122 ج 4.
    5. مروج الذهب ص 757 و 764 ج 1.
    6. مروج الذهب ص 757 و 764 ج 1.
    7. مروج الذهب ص 757 و 764 ج 1.